فدک کجاست ؟
فدک کجاست؟ چگونه به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید؟ به چه دلیل به حضرت فاطمه سلام الله علیها به ارث رسید و سرانجام آن چه شد؟
فدک یکی از دهکده های آباد و حاصل خیز نزدیک خیبر است و تا مدینه، 140
کیلومتر فاصله دارد. درسال هفتم هجری، قلعه های خیبر، یکی پس از دیگری فتح
شدند و قدرت مرکزی یهود در هم شکست و ساکنان فدک تسلیم شدند و در برابر
پیامبر متعهد شدند که نیمی از زمین ها و باغ های خود را به آن حضرت واگذار
کنند و نیمی دیگر را برای خود نگه دارند و افزون بر این، آنها کشاورزی سهم
پیامبرصلی الله علیه وآله را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدی دریافت
کنند. سرزمین هایی که بدون هجوم نظامی به دست مسلمانان می افتند، به شخص
رسول خداصلی الله علیه وآله تعلق دارند و او هر گونه بخواهد، می تواند در
آنها تصرف کند. وقتی آیه «و آتِ ذَالقربی حقّه و المسکین و ابن السبیل و
لاتبذّر تبذیر»[1] نازل شد، پیامبر اسلام، دخترش فاطمهسلام الله علیها را
خواست و فدک را به او داد.[2]
سرگذشت فدک پس از پیامبرصلی الله علیه وآله :
پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، حضرت فاطمهسلام الله علیها از فدک محروم
شد و کارگرانش را از فدک بیرون کردند. آن حضرت برای پس گرفتن فدک، بسیار
کوشید؛ ولی دستگاه خلافت از این کار سر باز زد. ممنوعیت حضرت فاطمهسلام
الله علیها از تصرف در فدک در زمان خلافت ابوبکر پی ریزی شد. ابن ابی
الحدید معتزلی که فردی عالم و سنی مذهب است، می نویسد:
«ابراهیم بن سعید ثقفی از ابراهیم بن میمون از عیسی بن عبداللّه بن محمدبن
علی بن ابی طالب علیه السلام از پدرش و او از جدش و او از علی علیه السلام
روایت کرده است که آن حضرت فرمود: فاطمهسلام الله علیها نزد ابوبکر رفت و
به او فرمود: پدرم فدک را به من بخشید وعلی و امّ ایمن بر این مطلب گواهند.
ابوبکر گفت: تو جز حق و راستی، چیزی به پدرت نسبت نمی دهی؛ من آن را به تو
بخشیدم و بعد تکه ای از پوست طلبید و سند فدک را برای حضرت زهراسلام الله
علیها نوشت. حضرت از نزد او خارج شد و در بین راه به عمر رسید. عمر پرسید:
ای فاطمه! از کجا می آیی؟ گفت: از نزد ابوبکر می آیم؛ به او گفتم که رسول
خداصلی الله علیه وآله فدک را به من بخشید و علی علیه السلام و ام ایمن نیز
بر این مطلب گواهند و او فدک را به من برگرداند و این نوشته را به من داد.
عمر نوشته را از آن حضرت گرفت و نزد ابوبکر آمده، گفت: تو فدک را به
فاطمه[سلام الله علیها] داده ای و سندش را نوشته ای؟ گفت: آری. گفت: علی
[علیه السلام] به سود خود گواهی می دهد و ام ایمن یک زن است؛ بعد آب دهان
بر روی آن سند انداخته، نوشته را پاک و سند را پاره کرد».
همچنین روایت شده که ابوبکر پس از گواهی امیرالمؤمنین علیه السلام دستور
داد فدک را به حضرت زهراسلام الله علیها بدهند؛ اما عمر بر این حکم ابوبکر
اعتراض کرده، نوشته را پاره کرد.[3] پس از آن که معاویه به قدرت رسید، فدک
را میان مروان، عمروبن عثمان و پسرش یزید، تقسیم کرد. در دوران خلافت
مروان، همه فدک در اختیار وی قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزیز داد.
عبدالعزیز نیز فدک را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان
حضرت فاطمه سلام الله علیها برگردانید.
پس از درگذشت عمربن عبدالعزیز، فدک در اختیار خلفای بعدی قرار گرفت و تا
روزی که حکومت امویان ادامه داشت، در اختیار آنان ماند. وقتی حکومت به بنی
عباس رسید، سفّاح آن را به عبدالله بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور
دوانقی فدک را از فرزندان زهراسلام الله علیها گرفت. فرزند منصور (مهدی)
فدک را به فرزندان زهراسلام الله علیها بازگردانید. پس از مهدی، موسی و
هارون، دوباره فدک را از فرزندان حضرت فاطمهسلام الله علیها پس گرفتند.
وقتی خلافت به مأمون عباسی رسید، به طور رسمی، فدک را به فرزندان حضرت
زهراسلام الله علیها بازگردانید. پس از مأمون نیز وضعیت فدک چنین بود؛ گاهی
آن را برمی گرداندند و گاهی پس می گرفتند. در عصر آنها، فدک مسئله ای
سیاسی به شمار می آمد؛ نه انتفاعی و اقتصادی. خلفای عباسی و اموی به درآمد
فدک نیاز نداشتند و برای همین وقتی عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان
فاطمهسلام الله علیها بازگرداند، بنی امیه او را سرزنش کردند و گفتند: تو
با این کار، ابوبکر و عمربن خطاب را تخطئه کردی.[4]
مسلم بن حجاج نیشابوری، در کتاب معروفش «صحیح مسلم»، داستان مطالبه فدک از
سوی حضرت فاطمهسلام الله علیها را به طور مشروح آورده و از عایشه چنین نقل
کرده است: حضرت فاطمهسلام الله علیها پس از امتناع خلیفه از بازگرداندن
فدک، با او قهر کرد و تا هنگام وفاتش، حتی یک کلمه با ابوبکر سخن نگفت[5].
در نهج البلاغه درباره فدک چنین آمده است: «از میان آن چه آسمان بر آن سایه
افکنده، تنها فدک در دست ما بود که گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی هم از
آن چشم پوشیدند و خداوند، بهترین داور است»[6].
سرانجام در دوران متوکل عباسی، فدک از فاطمیان پس گرفته شد؛ درختانش به
دستور شخصی به نام «عبدالله بن عمر بازیار»، قطع شدند و روسیاهی آن برای
بدخواهان باقی ماند. ناگفته نماند که قطع درختان در حالی انجام گرفت که
یازده درخت خرمایی که به دست مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله در آن کاشته
شده بودند، هنوز باقی بودند. شخصی که آن درختان را قطع کرد، «بشران بن ابی
امیه ثقفی» نام داشت که پس از بازگشت به بصره - آن گونه که در تاریخ آمده
است - فلج شد.[7]
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام فدک را پس نگرفت؟
اما درباره این که چرا حضرت علیعلیه السلام پس از به حکومت رسیدن، فدک را
پس نگرفت از سوی امامان معصومعلیهم السلام، چنین آمده است: ابوبصیر می
گوید: از امام صادقعلیه السلام پرسیدم: چرا حضرت علیعلیه السلام پس از به
حکومت رسیدن، فدک را پس نگرفت؟ آن حضرت فرمود: چون ظالم و مظلوم هر دو مرده
بودند و خداوند، ظالم را کیفر و مظلوم را پاداش داده بود و علی بن
ابیطالبعلیه السلام خوش نداشت چیزی را که غاصب آن، کیفر و مظلوم آن، پاداش
دیده، برگرداند.[8]
شخصی از امام کاظمعلیه السلام پرسید: چرا علیعلیه السلام فدک را باز پس
نگرفت؟ امام در جواب فرمود: ما خاندانی هستیم که ولی مان خداست و حق ما را
تنها او می گیرد. ما اولیای مردم هستیم و حقوق آنان را از ستم گران باز پس
می گیریم؛ ولی برای خودمان، باز پس نمی گیریم[9].
نویسندگان کتاب «اسرار فدک» در جواب این سؤال، چنین نوشته اند: فدک تا غصب
نشده بوده، ارزش یک ملک را داشت؛ ولی پس از غصب فدک، به بهای بی حرمتی به
فاطمه زهرا سلام الله علیها، بازگرداندن دیگر چه ارزشی داشت؟ اگر زمین فدک
بازگردانده شد، آیا بهای غصب آن که جسارت به ساحت پاک آن حضرت است، قابل
قصاص است؟ فدک از آن جهت برای فاطمه سلام الله علیها گرامی بود که یادگار
رسول خدا و پشتوانه مالی برای اهل بیت و شیعیان بود؛ وگرنه فاطمه سلام الله
علیها که به درآمد آن نیاز نداشت.
نویسندگان این کتاب در ادامه آورده اند: بازگرداندن فدک، به شوخی گرفتن
غصب آن است. اگر هزار بار فدک بازگردانده شود، جنایت هولناکی که انجام شد،
رنگ نمی بازد و آن روزهای غارت گری، هرگز فراموش نمی شوند.
آنان در ادامه می نویسند: یزید می خواست اموال به غارت رفته کربلا را با
دادن اموالی عوض بدهد؛ ولی امام سجاد علیه السلام نپذیرفت و فرمود: در میان
آن اموال، لباس حضرت فاطمه سلام الله علیها بود.[10]
پی نوشت ها :
1. اسراء، آیه 26.
2. طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص411.
3. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص 274.
4. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص669.
5. صحیح مسلم، ج 3، ص 1380.
6. نهج البلاغه، ترجمه فیض السلام، نامه 45.
7. احمدی میانجی؛ مکاتیب الرسول.
8. مجلسی، بحارالانوار، ج 29، ص395.
9. همان.
10. محمدباقر انصاری و سید حسین رجایی، اسرار فدک، ص 213.